داستان غمگین واحساسی به نام من کی هستم؟!
من دوشیزه مکرمه هستم
وقتی زن ها روی سرم قند می سابند و همزمان قند توی دلم آب می شود
من مرحومه مغفوره هستم
وقتی زیر یک سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیده ام
من همسری مهربان و مادری فداکار هستم
وقتی شوهرم برای اثبات وفاداری اش آگهی وفات مرا
در صفحه اول پرتیراژترین روزنامه شهر به چاپ می رساند
من ضعیفه هستم
وقتی ریش سفیدهای فامیل می خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند
من بی بی هستم
وقتی نوه و نتیجه هایم تیک تیک از من عکس می گیرند
من مامی هستم
وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی می کند
من مادر هستم
وقتی مورد شماتت همسرم قرار می گیرم
چون آن روز به یک مهمانی زنانه رفته بودم و غذای بچه ها را درست نکرده بودم
من زنیکه هستم
وقتی مرد همسایه تذکرم را در خصوص درست گذاشتن ماشینش در پارکینگ می شنود
من مامانی هستم
وقتی بچه هایم خرم می کنند تا خلاف هایشان را به پدرشان نگویم
من یک کدبانوی تمام عیار هستم
وقتی شوهرم در حال خوردن قورمه سبزی است
من در ماه اول عروسی ام
خانم کوچولو ، عروسک ، ملوسک ، خانمی ، عزیزم ، عشق من ، پیشی ، قشنگم ، عسلم ویتامین هستم
دامادم به من وروره جادو می گوید
حاج آقا مرا والده آقا مصطفی صدا می زند
من مادر فولادزره هستم
وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم
مادرم مرا به خان روستا کنیز شما معرفی می کند
واقعا من کی هستم؟